https://www.radioezam.com/VsZz/
باافتخار، بازنشستهی عظام
تاریخ انتشار: ۲۵ تیر ۱۴۰۲ | منبع: رادیو عظام

سید اسماعیل نوحی
بازنشستهی کارخانهی پایاذوب
بعد از سالها کار و فعالیت مستمر نوبت بازنشستگی و سپری کردن روزهایی آرام در کنار خانواده است. اما این رفتن از محیط کار به معنای فراموش شدن زحمات و تلاشهای فرد نیست. بازنشستگان عظام اگرچه در کارخانهها حضور ندارند اما همیشه عضوی از خانوادهی بزرگ عظام هستند. به مناسبت روز خانواده و تکریم بازنشستگان و برای یادآوری اینکه چه تعداد زیادی از کارگران و کارکنان در رشد و توسعهی عظام نقش داشتهاند، سراغ یکی از بازنشستگان هلدینگ عظام رفتیم. اسماعیل نوحی از پرسنل خوشرو و خوشاخلاق پایاذوب بود که هشت سال در این کارخانه کار کرد و در بهار امسال بازنشسته شد.
آشنایی با عظام
سید اسماعیل نوحی هستم. متولد سال 13۵۱. شانزده سال در یک شرکت دیگر و مدت هشت سال در پایاذوب کار کردم و در اینجا بازنشسته شدم. هر دو شرکت برایم خوب بود و هر دو کار قطعات خودرو انجام میدادند. ولی عظام محیط خیلی بهتری داشت. من کارم را تجربی یاد گرفتم. شرکت قبلی خیلی معروف بود و وقتی تعطیل شد، به واسطهی پیشنهاد دوستانی که در پایاذوب داشتم اینجا را انتخاب کردم. هشت سال پیش آمدم و تا تاریخ ۲۶ اسفند 1401 مشغول کار بودم، بعد از عید هم حدود ۱۰ روز آمدم و کار تمام شد.
من در عظام کارم را از کنترل قطعات شروع کردم و در نهایت با عنوان سرپرست کنترل قطعات بازنشسته شدم. شش ماه در کنترل قطعات بودم و بعد بازرس نهایی شدم و حدود چهار سال سرپرست کنترل کیفیت نهایی قطعات بودم. همیشه روزکار بودم. از هفت صبح کارم را شروع میکردم تا چهار بعدازظهر ولی معمولاً تا هفت سرکار بودم. جمعهها هم که تعطیل بود ولی در صورت نیاز برای انجام کارها به کارخانه مراجعه میکردم.
وظایف من در پایاذوب
پایاذوب چهار شیفت کار میکند یعنی ۲۴ ساعته. شبها در کنترل نهایی بازرس نداشتیم. بهخاطر همین صبح که سرکار میرفتم، اول قطعات تولید شدهی شب را بررسی و صحهگذاری میکردم. اگر موردی داشت اعلام میکردم و اگر موردی نداشت میرفت برای تولید.
یکی از کارهای من بررسی بعضی از قطعات بود. ممکن بود بعد از تراش قطعه مشکل یا هالهی خاکستری داشته باشد که اینها باید بررسی میشد. بعد آمار روز گذشته باید وارد سیستم میشد. ارسال قطعات هم کامل زیر نظر من بود و باید صحهگذاری میشد تا مطمئن شویم قطعهای که به شرکتهای دیگر برای ماشینکاری میرود همین قطعه باشد و اشتباها قطعهی دیگری برای مشتری فرستاده نشود. جلسات بررسی ضایعات هم داشتیم که در آن شرکت میکردیم. این جلسات ساعت ۹ صبح و ۳ بعدازظهر برگزار میشد که ببینیم چه مشکلی زیاد داریم که باید به تولید اعلام و راهکارش پیدا کنیم. هدف این بود که ضایعات کنترل شده و کمتر شود.
سختی و آسانی
کار ما یعنی چالش، چون هر روز بالاخره یک عیب و ایرادی هست. غیرممکن است که ایرادی پیدا نشود. مثلاً یادم است هوا خنک بود، ماهیچهی دستگاه مشکل داشت و ما متوجه نشده بودیم تا زمانی که رفته بودیم سرکار و دیدیم در حال از بین رفتن است. بلافاصله تولید متوقف شد. در صورتی که آن موقع کار ادامه پیدا میکرد، همهی تولیدات تبدیل به ضایعات میشد و این یعنی هم هزینه و هم کار بیش از دو برابر میشد.
اگر به این کار علاقه نداشتم قطعاً ادامه نمیدادم و تا ساعت هفت سرکار نمیماندم و ساعت سه که میشد با خودم میگفتم زودتر تمام شود و بروم. عظام خیلی خوب بود و خیلی چیزها یاد گرفتم و با افراد زیادی آشنا شدم. در مجموع من ۲۴ سال این کار را انجام دادم. چه در عظام و چه در شرکت قبلی، با رعایت قوانین و درست انجام دادن کارها هیچ وقت مشکل و آسیبی برایم پیش نیامد.
روزهای بعد از بازنشستگی
یک از افتخارات من این است که وقتی به من میگویند بازنشستهی کجا هستی میگویم بازنشستهی عظام هستم. این را مدیون حاج آقا هستم و دوست دارم حلالیت بطلبم اگر کمکاری بوده است. خدا انشاالله به حاج آقا طول عمر بدهد چون واقعاً زحمت میکشند. میتوانستند مثل خیلیهای دیگر در جای دیگر سرمایهگذاری کنند. ولی همین که در مجموعه این تعداد نفر کار میکنند واقعاً جای تشکر دارد
این روزها دلتنگ پایاذوب میشوم ولی هر روز با بچهها در ارتباط هستم. زنگ میزنیم و از هم خبر میگیریم. برای کارهای بازنشستگی که رفته بودم، عجله داشتم زودتر برگردم ولی همکاران قدیمی نگذاشتند و گفتند چند دقیقهای حرف بزنیم و گپوگفتی داشته باشیم. خلاصه رابطهمان دوستانه است. قسمت مالی هم خیلی برخوردشان عالی بود و زحمت کشیده بودند. تمام کارها را خودشان انجام داده بودند و من فقط امضا کردم.
در ستایش بازدیدها
کارگری که در مجموعههای کارگری کار میکند دوست دارد وقتی بازنشسته میشود از او تشکر بشود. قبل از کرونا در پایان سال جشن گرفته میشد و در آن از بازنشستهها تشکر میشد ولی بعد از کرونا دیگر این کار انجام نشد. با این همه کار در پایاذوب همهاش خاطره بود. در سالهای اخیر حاج آقا برای بازدید به کارخانه میآمدند و دقیقاً به درد دل بچهها گوش میدادند. بعد از این بازدیدها خیلی همه چیز فرق کرده بود. آخرین باری هم که ایشان برای بازدید آمدند من کامل از اول تا آخر در کنار ایشان بودم و عکاسی میکردم.
بازنشستهی کارخانهی پایاذوب
بعد از سالها کار و فعالیت مستمر نوبت بازنشستگی و سپری کردن روزهایی آرام در کنار خانواده است. اما این رفتن از محیط کار به معنای فراموش شدن زحمات و تلاشهای فرد نیست. بازنشستگان عظام اگرچه در کارخانهها حضور ندارند اما همیشه عضوی از خانوادهی بزرگ عظام هستند. به مناسبت روز خانواده و تکریم بازنشستگان و برای یادآوری اینکه چه تعداد زیادی از کارگران و کارکنان در رشد و توسعهی عظام نقش داشتهاند، سراغ یکی از بازنشستگان هلدینگ عظام رفتیم. اسماعیل نوحی از پرسنل خوشرو و خوشاخلاق پایاذوب بود که هشت سال در این کارخانه کار کرد و در بهار امسال بازنشسته شد.
آشنایی با عظام
سید اسماعیل نوحی هستم. متولد سال 13۵۱. شانزده سال در یک شرکت دیگر و مدت هشت سال در پایاذوب کار کردم و در اینجا بازنشسته شدم. هر دو شرکت برایم خوب بود و هر دو کار قطعات خودرو انجام میدادند. ولی عظام محیط خیلی بهتری داشت. من کارم را تجربی یاد گرفتم. شرکت قبلی خیلی معروف بود و وقتی تعطیل شد، به واسطهی پیشنهاد دوستانی که در پایاذوب داشتم اینجا را انتخاب کردم. هشت سال پیش آمدم و تا تاریخ ۲۶ اسفند 1401 مشغول کار بودم، بعد از عید هم حدود ۱۰ روز آمدم و کار تمام شد.
من در عظام کارم را از کنترل قطعات شروع کردم و در نهایت با عنوان سرپرست کنترل قطعات بازنشسته شدم. شش ماه در کنترل قطعات بودم و بعد بازرس نهایی شدم و حدود چهار سال سرپرست کنترل کیفیت نهایی قطعات بودم. همیشه روزکار بودم. از هفت صبح کارم را شروع میکردم تا چهار بعدازظهر ولی معمولاً تا هفت سرکار بودم. جمعهها هم که تعطیل بود ولی در صورت نیاز برای انجام کارها به کارخانه مراجعه میکردم.
وظایف من در پایاذوب
پایاذوب چهار شیفت کار میکند یعنی ۲۴ ساعته. شبها در کنترل نهایی بازرس نداشتیم. بهخاطر همین صبح که سرکار میرفتم، اول قطعات تولید شدهی شب را بررسی و صحهگذاری میکردم. اگر موردی داشت اعلام میکردم و اگر موردی نداشت میرفت برای تولید.
یکی از کارهای من بررسی بعضی از قطعات بود. ممکن بود بعد از تراش قطعه مشکل یا هالهی خاکستری داشته باشد که اینها باید بررسی میشد. بعد آمار روز گذشته باید وارد سیستم میشد. ارسال قطعات هم کامل زیر نظر من بود و باید صحهگذاری میشد تا مطمئن شویم قطعهای که به شرکتهای دیگر برای ماشینکاری میرود همین قطعه باشد و اشتباها قطعهی دیگری برای مشتری فرستاده نشود. جلسات بررسی ضایعات هم داشتیم که در آن شرکت میکردیم. این جلسات ساعت ۹ صبح و ۳ بعدازظهر برگزار میشد که ببینیم چه مشکلی زیاد داریم که باید به تولید اعلام و راهکارش پیدا کنیم. هدف این بود که ضایعات کنترل شده و کمتر شود.
سختی و آسانی
کار ما یعنی چالش، چون هر روز بالاخره یک عیب و ایرادی هست. غیرممکن است که ایرادی پیدا نشود. مثلاً یادم است هوا خنک بود، ماهیچهی دستگاه مشکل داشت و ما متوجه نشده بودیم تا زمانی که رفته بودیم سرکار و دیدیم در حال از بین رفتن است. بلافاصله تولید متوقف شد. در صورتی که آن موقع کار ادامه پیدا میکرد، همهی تولیدات تبدیل به ضایعات میشد و این یعنی هم هزینه و هم کار بیش از دو برابر میشد.
اگر به این کار علاقه نداشتم قطعاً ادامه نمیدادم و تا ساعت هفت سرکار نمیماندم و ساعت سه که میشد با خودم میگفتم زودتر تمام شود و بروم. عظام خیلی خوب بود و خیلی چیزها یاد گرفتم و با افراد زیادی آشنا شدم. در مجموع من ۲۴ سال این کار را انجام دادم. چه در عظام و چه در شرکت قبلی، با رعایت قوانین و درست انجام دادن کارها هیچ وقت مشکل و آسیبی برایم پیش نیامد.
روزهای بعد از بازنشستگی
یک از افتخارات من این است که وقتی به من میگویند بازنشستهی کجا هستی میگویم بازنشستهی عظام هستم. این را مدیون حاج آقا هستم و دوست دارم حلالیت بطلبم اگر کمکاری بوده است. خدا انشاالله به حاج آقا طول عمر بدهد چون واقعاً زحمت میکشند. میتوانستند مثل خیلیهای دیگر در جای دیگر سرمایهگذاری کنند. ولی همین که در مجموعه این تعداد نفر کار میکنند واقعاً جای تشکر دارد
این روزها دلتنگ پایاذوب میشوم ولی هر روز با بچهها در ارتباط هستم. زنگ میزنیم و از هم خبر میگیریم. برای کارهای بازنشستگی که رفته بودم، عجله داشتم زودتر برگردم ولی همکاران قدیمی نگذاشتند و گفتند چند دقیقهای حرف بزنیم و گپوگفتی داشته باشیم. خلاصه رابطهمان دوستانه است. قسمت مالی هم خیلی برخوردشان عالی بود و زحمت کشیده بودند. تمام کارها را خودشان انجام داده بودند و من فقط امضا کردم.
در ستایش بازدیدها
کارگری که در مجموعههای کارگری کار میکند دوست دارد وقتی بازنشسته میشود از او تشکر بشود. قبل از کرونا در پایان سال جشن گرفته میشد و در آن از بازنشستهها تشکر میشد ولی بعد از کرونا دیگر این کار انجام نشد. با این همه کار در پایاذوب همهاش خاطره بود. در سالهای اخیر حاج آقا برای بازدید به کارخانه میآمدند و دقیقاً به درد دل بچهها گوش میدادند. بعد از این بازدیدها خیلی همه چیز فرق کرده بود. آخرین باری هم که ایشان برای بازدید آمدند من کامل از اول تا آخر در کنار ایشان بودم و عکاسی میکردم.