https://www.radioezam.com/qWti/
جنگ نابرابر انسان و آتش در پایاذوب
تاریخ انتشار: ۱۰ اردیبهشت ۱۴۰۲ | منبع: رادیو عظام
حامد تبار
رادیو عظام
ریختهگری برای من یکی از اساطیریترین فعالیتهای بشره. اینکه بتونی فلز سخت رو با آتش تبدیل کنی به مایع مذاب و بهش شکل بدی و تبدیلش کنی به قطعهای که بهش احتیاج داری، به چشم من خارقالعاده است. احتمالا شما هم اگه یه بار از نزدیک ببینید این جنگ نابرابر انسان و آتش رو، با من همعقیده میشین. فرصت تماشای این لحظات متفاوت رو میتونید در کارخونه ی پایاذوب کاوه به دست بیارین.
سال 98 برای بار اول که همراه با حاج آقا رفتیم شهرک صنعتی اشترجان بازدید از کارخونهی پایاذوب کاوه و دیدار با کارگرهای عزیز اصفهانی، همه چیز برام تازگی داشت و عجیب بود. پیشفرضم کارخونهای بود مثل بقیه کارخونههای عظام، اما نه. اینجا مثل هر جای دیگهای نبود. فضا پر از غبار و دود بود و در کورههای بزرگی فلزات رو ذوب میکردن و گاهی جرقههای زیبایی فضا رو پر میکرد. آفتاب به سقف سالن میتابید و نورهای کجی از بین فاصلههای خالی ستونها و حفرههای سقف تا کف سالن نسبتا تاریک مسیر خودش رو پیدا میکرد. مجبور بودیم ماسک بپوشیم تا آلودگی هوا رو کمتر احساس کنیم.
شبهای پایاذوب اما قصهی حیرتانگیزتری داره. در دل شب تعداد زیادی از کارگرها در شیفت شب از ساعت 11 تازه کمکم سر و کلهشون پیدا میشه و لباس کار که چه عرض کنم، لباس رزم میپوشن و میرن پای کوره. نور و جرقههای ذوب در تاریکی شب درخشش بیشتری داره و واقعا چشمگیر و خیرهکنندهست.
با کارگرها که همکلام شدیم از مشکلات و سختی کار و آلودگی محیطی گلهمند بودن اما علیرغم همهی این مشکلات خم به ابرو نمیاوردن و لحظهای دست از تلاش و سختکوشی برنمیداشتند.
حالا دیگه اصفهان کمتر من رو یاد نقش جهان و طعم شیرین گز میندازه، بلکه بیشتر یاد دستان ریختهگرای زحمتکش پایاذوب میافتم و روز و شبهای شگفتانگیز کارخونه. خسته نباشید میگم به همهی همکاران پرتلاشم در این مجموعه. امیدوارم روز به روز مشکلاتشون کمتر بشه و دفعات بعدی که بهشون سر میزنیم روی لبانشون لبخند رضایت رو ببینیم.
رادیو عظام
ریختهگری برای من یکی از اساطیریترین فعالیتهای بشره. اینکه بتونی فلز سخت رو با آتش تبدیل کنی به مایع مذاب و بهش شکل بدی و تبدیلش کنی به قطعهای که بهش احتیاج داری، به چشم من خارقالعاده است. احتمالا شما هم اگه یه بار از نزدیک ببینید این جنگ نابرابر انسان و آتش رو، با من همعقیده میشین. فرصت تماشای این لحظات متفاوت رو میتونید در کارخونه ی پایاذوب کاوه به دست بیارین.
سال 98 برای بار اول که همراه با حاج آقا رفتیم شهرک صنعتی اشترجان بازدید از کارخونهی پایاذوب کاوه و دیدار با کارگرهای عزیز اصفهانی، همه چیز برام تازگی داشت و عجیب بود. پیشفرضم کارخونهای بود مثل بقیه کارخونههای عظام، اما نه. اینجا مثل هر جای دیگهای نبود. فضا پر از غبار و دود بود و در کورههای بزرگی فلزات رو ذوب میکردن و گاهی جرقههای زیبایی فضا رو پر میکرد. آفتاب به سقف سالن میتابید و نورهای کجی از بین فاصلههای خالی ستونها و حفرههای سقف تا کف سالن نسبتا تاریک مسیر خودش رو پیدا میکرد. مجبور بودیم ماسک بپوشیم تا آلودگی هوا رو کمتر احساس کنیم.
شبهای پایاذوب اما قصهی حیرتانگیزتری داره. در دل شب تعداد زیادی از کارگرها در شیفت شب از ساعت 11 تازه کمکم سر و کلهشون پیدا میشه و لباس کار که چه عرض کنم، لباس رزم میپوشن و میرن پای کوره. نور و جرقههای ذوب در تاریکی شب درخشش بیشتری داره و واقعا چشمگیر و خیرهکنندهست.
با کارگرها که همکلام شدیم از مشکلات و سختی کار و آلودگی محیطی گلهمند بودن اما علیرغم همهی این مشکلات خم به ابرو نمیاوردن و لحظهای دست از تلاش و سختکوشی برنمیداشتند.
حالا دیگه اصفهان کمتر من رو یاد نقش جهان و طعم شیرین گز میندازه، بلکه بیشتر یاد دستان ریختهگرای زحمتکش پایاذوب میافتم و روز و شبهای شگفتانگیز کارخونه. خسته نباشید میگم به همهی همکاران پرتلاشم در این مجموعه. امیدوارم روز به روز مشکلاتشون کمتر بشه و دفعات بعدی که بهشون سر میزنیم روی لبانشون لبخند رضایت رو ببینیم.