https://www.radioezam.com/9bND/
فراتر از آمار
تاریخ انتشار: ۱۸ مرداد ۱۴۰۴ | منبع: رادیو عظام

حامد تبار
مدیر رادیو عظام
چند روز پیش خبر تلخ فوت یکی از همکاران کارخانهی تاراذوب از زیرمجموعههای گروه عظام در سانحهی تصادف رانندگی به دست ما رسید. آقای صالحی مدیر منابع انسانی تاراذوب با من تماس گرفت و این خبر را اطلاع داد. از من خواست در آرشیو بگردیم و اگر عکسی از این همکار تازه درگذشته داریم برای ایشان بفرستیم. داشتیم و اتفاقا عکس زیبا و دلنشینی هم بود.
چند روز قبل از این اتفاق، در لینکدین درباره پروژه عکاسی یادگاری از کارگران عظام نوشته بودیم و از این حرف زدیم که اینجا دوربینها بر خلاف همیشه رو به مدیران نیستند. در بازدیدهایی که عباس ایروانی از خطوط تولید داشت، ما همیشه باید شش دانگ حواسمان به اتفاقات بازدید میبود و فرصت کمتری داشتیم با کارگرها وقت بگذرانیم. اما به محض اینکه کمی سرمان خلوت میشد، حتما کسی بود که از ما عکس یادگاری بخواهد، حتی اگر شک داشت که عکس را به دستش میرسانیم یا خیر. کارگرها همین که میدیدند شاتر زده میشود و عکس ثبت شده خدا قوتی به عکاس ما میگفتند و میرفتند سراغ ادامه کار. انگار خیالشان راحت میشد که آنها فقط یک عدد و بخشی از آمار نیستند.
بعدتر تصمیم گرفتیم روزهایی بدون عباس ایروانی برویم در خط تولید و فقط عکسهای یادگاری بگیریم. تقریبا تمام عکسها را روی سایت میگذاشتیم که همه بتوانند عکسهایشان را دانلود کنند. بعضی وقتها هم در اینستاگرام این عکسها را در قالب پستهای آلبومی منتشر میکردیم و میکنیم. پستهایی که خیلی پرطرفدارتر و به اصطلاح لایکخور هستند. عکاسهای ما، مجتبی و محسن، به خاطر این پروژه بین کارگرها خیلی محبوب شدند و هر وقت گذرشان به خط تولید میافتد لبخند به لب کارگرها مینشیند و آماده ژست گرفتن برای عکسهای تکی و چند نفره میشوند.
وقتی این عکسها را میگرفتیم نمیدانستیم که چه سرنوشتی در انتظار هر عکس است. در مجلهی نوروزی عظام چاپ میشود یا کارگری برای پروفایل شبکههای اجتماعیاش استفاده میکند یا حتی غمگینانه در قاب عکسی با روبان مشکی مینشیند. عکسهای به ظاهر ساده اما با داستانهایی گوناگون. داستانهایی که از لحظه ثبت عکس شروع میشود و شاید تا ماهها و سالها بعد از گرفتن عکس ادامه پیدا کند.

مدیر رادیو عظام
چند روز پیش خبر تلخ فوت یکی از همکاران کارخانهی تاراذوب از زیرمجموعههای گروه عظام در سانحهی تصادف رانندگی به دست ما رسید. آقای صالحی مدیر منابع انسانی تاراذوب با من تماس گرفت و این خبر را اطلاع داد. از من خواست در آرشیو بگردیم و اگر عکسی از این همکار تازه درگذشته داریم برای ایشان بفرستیم. داشتیم و اتفاقا عکس زیبا و دلنشینی هم بود.
چند روز قبل از این اتفاق، در لینکدین درباره پروژه عکاسی یادگاری از کارگران عظام نوشته بودیم و از این حرف زدیم که اینجا دوربینها بر خلاف همیشه رو به مدیران نیستند. در بازدیدهایی که عباس ایروانی از خطوط تولید داشت، ما همیشه باید شش دانگ حواسمان به اتفاقات بازدید میبود و فرصت کمتری داشتیم با کارگرها وقت بگذرانیم. اما به محض اینکه کمی سرمان خلوت میشد، حتما کسی بود که از ما عکس یادگاری بخواهد، حتی اگر شک داشت که عکس را به دستش میرسانیم یا خیر. کارگرها همین که میدیدند شاتر زده میشود و عکس ثبت شده خدا قوتی به عکاس ما میگفتند و میرفتند سراغ ادامه کار. انگار خیالشان راحت میشد که آنها فقط یک عدد و بخشی از آمار نیستند.
بعدتر تصمیم گرفتیم روزهایی بدون عباس ایروانی برویم در خط تولید و فقط عکسهای یادگاری بگیریم. تقریبا تمام عکسها را روی سایت میگذاشتیم که همه بتوانند عکسهایشان را دانلود کنند. بعضی وقتها هم در اینستاگرام این عکسها را در قالب پستهای آلبومی منتشر میکردیم و میکنیم. پستهایی که خیلی پرطرفدارتر و به اصطلاح لایکخور هستند. عکاسهای ما، مجتبی و محسن، به خاطر این پروژه بین کارگرها خیلی محبوب شدند و هر وقت گذرشان به خط تولید میافتد لبخند به لب کارگرها مینشیند و آماده ژست گرفتن برای عکسهای تکی و چند نفره میشوند.
وقتی این عکسها را میگرفتیم نمیدانستیم که چه سرنوشتی در انتظار هر عکس است. در مجلهی نوروزی عظام چاپ میشود یا کارگری برای پروفایل شبکههای اجتماعیاش استفاده میکند یا حتی غمگینانه در قاب عکسی با روبان مشکی مینشیند. عکسهای به ظاهر ساده اما با داستانهایی گوناگون. داستانهایی که از لحظه ثبت عکس شروع میشود و شاید تا ماهها و سالها بعد از گرفتن عکس ادامه پیدا کند.
