https://www.radioezam.com/YPg8/
برای فردا، برای آینده
تاریخ انتشار: ۱۶ مهر ۱۴۰۱ | منبع: رادیو عظام
آقای سید احسان عمادی
مدیر پروژه رادیوعظام مدرسه
تقریباً یک سال پیش بود که جلسات طراحی و برنامهریزی برای راهاندازی کارگاههای آموزشی «رادیو عظام مدرسه» در کارخانههای مختلف آغاز شد. از همان ابتدا هدفهای مختلفی را برای این پروژه فهرست کرده بودیم. از استعدادیابی بین فرزندان پرسنل و حمایت از هنرجویان علاقهمند و مستعد بگیر تا آشنا کردنشان با موضوعات مختلف فرهنگی و هنری که احتمالاً در جریان آموزشهای مدارس مواجههای با آنها ندارند؛ از تقویت مفهوم «خانواده«ی عظام و تأکید بر آن بین کارمندان و کارگران مجموعه تا آشنا کردن بچهها با محیط کار و سختیهای شغلی والدینشان در کارخانهها. اما لابهلای این انگیزههای رسمی و جدی، دلیل مهمتری هم بود که گرچه شاید هیچوقت بر زبان کسی نیامد اما انگار نهایتِ فکر و دل همهی ما را مشغول خود کرده بود.
انگیزهای که با قدرت به پیش هلمان میداد و بر انجام این کار مصمممان میکرد: اینکه مخاطب این برنامهها، «بچهها» بودند؛ کودکان و نوجوانان، که معنایی جز «فردا و آینده» در ذهن ما نداشتند. گروهی که هر سرمایهگذاری مادی و معنوی روی آنها گرچه بلندمدت است، اما ثمربخشیِ عمیق و ماندگارش جای تردید ندارد. همین هم جهتگیری اصلی برنامههای رادیو عظام مدرسه را تعیین میکرد. اینکه فارغ از جزئیات اجرایی و کیفیت آموزشی کارگاهها، باید در هر کارخانه تجربهای متفاوت و بهیادماندنی برای بچهها بسازیم. چیزی که تا روزها و هفتهها از خاطرشان نرود و شیرینیاش در کامشان باقی بماند. خط مشیِ قطعی و کلیدیِ تمام برنامهها همین بود، که بر همهی اجزایش (از انتخاب مربیان و روش تدریسشان تا زمانبندی و تدارکات و پذیرایی) تأثیر میگذاشت.
حالا با گذشت یک سال و بعد از برگزاری کارگاههای آموزشی در بیش از ده کارخانه با حضور بیش از سیصد نفر از فرزندان پرسنل، درستی این انتخاب بیش از پیش برای تمام دستاندرکاران رادیو عظام مدرسه آشکار شده است. بچهها دریایی از شور و سرزندگی، پرسشگری و کنجکاوی، جسارت و خلاقیت، و پیگیری و پشتکارند. صفات و خصوصیاتی که در کنار شیطنت و بازیگوشی ذاتی و دائمیشان، گرچه کار برای آنها را دشوار و گاه حتی طاقتفرسا میکند، اما بیاغراق چنان انرژیای از مخاطبان به مجریان میبخشد که همگی ما را به ادامهی مسیری که مشتاقانه شروعش کردهایم مطمئنتر سازد؛ زدن به دل دریایی مواج و هیجانانگیز، با فضایی بهکل متفاوت از واقعیتِ پر از تنش و شتاب و نگرانی و ناامیدیای که در آن نفس میکشیم. جهانی که لااقل برای چند ساعت هم که شده، از یادت میبَرد در چه تلخی و ترسی دستوپا میزنی و با چه اضطرابهای بیپایانی دستوپنجه نرم میکنی، و درعوض به یادت میآورد دنیا چقدر میتواند شیرینتر و زیباتر و خواستنیتر باشد از آنچه تا به امروز تجربهاش کردهای. آن هم شیرینی و زیباییای از جنس بچههای باهوش و آگاه و شجاع این نسل، که در همین روزها، به جای یاد گرفتن از بزرگترها، دارند چیزهای مهمتری را یادشان میدهند.
«اعتماد به بچهها» در رادیو عظام مدرسه، هرگز یک شعار بیمسما، یک بازی زبانی توخالی و بیمحتوا نبوده است. تصمیمی که به یقین اثرش را به وقتش در جایی که باید نشان خواهد داد، آن هم وقتی که هیچ انتظارش را نداشتهای.
مدیر پروژه رادیوعظام مدرسه
تقریباً یک سال پیش بود که جلسات طراحی و برنامهریزی برای راهاندازی کارگاههای آموزشی «رادیو عظام مدرسه» در کارخانههای مختلف آغاز شد. از همان ابتدا هدفهای مختلفی را برای این پروژه فهرست کرده بودیم. از استعدادیابی بین فرزندان پرسنل و حمایت از هنرجویان علاقهمند و مستعد بگیر تا آشنا کردنشان با موضوعات مختلف فرهنگی و هنری که احتمالاً در جریان آموزشهای مدارس مواجههای با آنها ندارند؛ از تقویت مفهوم «خانواده«ی عظام و تأکید بر آن بین کارمندان و کارگران مجموعه تا آشنا کردن بچهها با محیط کار و سختیهای شغلی والدینشان در کارخانهها. اما لابهلای این انگیزههای رسمی و جدی، دلیل مهمتری هم بود که گرچه شاید هیچوقت بر زبان کسی نیامد اما انگار نهایتِ فکر و دل همهی ما را مشغول خود کرده بود.
انگیزهای که با قدرت به پیش هلمان میداد و بر انجام این کار مصمممان میکرد: اینکه مخاطب این برنامهها، «بچهها» بودند؛ کودکان و نوجوانان، که معنایی جز «فردا و آینده» در ذهن ما نداشتند. گروهی که هر سرمایهگذاری مادی و معنوی روی آنها گرچه بلندمدت است، اما ثمربخشیِ عمیق و ماندگارش جای تردید ندارد. همین هم جهتگیری اصلی برنامههای رادیو عظام مدرسه را تعیین میکرد. اینکه فارغ از جزئیات اجرایی و کیفیت آموزشی کارگاهها، باید در هر کارخانه تجربهای متفاوت و بهیادماندنی برای بچهها بسازیم. چیزی که تا روزها و هفتهها از خاطرشان نرود و شیرینیاش در کامشان باقی بماند. خط مشیِ قطعی و کلیدیِ تمام برنامهها همین بود، که بر همهی اجزایش (از انتخاب مربیان و روش تدریسشان تا زمانبندی و تدارکات و پذیرایی) تأثیر میگذاشت.
حالا با گذشت یک سال و بعد از برگزاری کارگاههای آموزشی در بیش از ده کارخانه با حضور بیش از سیصد نفر از فرزندان پرسنل، درستی این انتخاب بیش از پیش برای تمام دستاندرکاران رادیو عظام مدرسه آشکار شده است. بچهها دریایی از شور و سرزندگی، پرسشگری و کنجکاوی، جسارت و خلاقیت، و پیگیری و پشتکارند. صفات و خصوصیاتی که در کنار شیطنت و بازیگوشی ذاتی و دائمیشان، گرچه کار برای آنها را دشوار و گاه حتی طاقتفرسا میکند، اما بیاغراق چنان انرژیای از مخاطبان به مجریان میبخشد که همگی ما را به ادامهی مسیری که مشتاقانه شروعش کردهایم مطمئنتر سازد؛ زدن به دل دریایی مواج و هیجانانگیز، با فضایی بهکل متفاوت از واقعیتِ پر از تنش و شتاب و نگرانی و ناامیدیای که در آن نفس میکشیم. جهانی که لااقل برای چند ساعت هم که شده، از یادت میبَرد در چه تلخی و ترسی دستوپا میزنی و با چه اضطرابهای بیپایانی دستوپنجه نرم میکنی، و درعوض به یادت میآورد دنیا چقدر میتواند شیرینتر و زیباتر و خواستنیتر باشد از آنچه تا به امروز تجربهاش کردهای. آن هم شیرینی و زیباییای از جنس بچههای باهوش و آگاه و شجاع این نسل، که در همین روزها، به جای یاد گرفتن از بزرگترها، دارند چیزهای مهمتری را یادشان میدهند.
«اعتماد به بچهها» در رادیو عظام مدرسه، هرگز یک شعار بیمسما، یک بازی زبانی توخالی و بیمحتوا نبوده است. تصمیمی که به یقین اثرش را به وقتش در جایی که باید نشان خواهد داد، آن هم وقتی که هیچ انتظارش را نداشتهای.